سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب توجه دوستان ،نمایندگان آتی

دو دوست باهم عمری خوش بودند.قضای روزگار بر وفق یکی از این دو چرخید و به صدارت منسوب گشت.هر روز آن یکی دوست به بهانه های مختلف سر راه تازه وزیر قرارمی گرفت به امید اینکه به یاد ایام قدیم به این دوست نیز التفات نماید.ولی هر بار آن دوست حتی به آن نظر نمی افکند .تا اینکه همان چرخ روزگار دوباره برخلاف سعادتش چرخیدن گرفت . آن شخص دید که از همه جا مانده شده یادی از گذشته ها کرد و به سراغ رفیق قدیمش رفت . رفیق تا آن را دید گفت :تا دیروز به من حتی نگاه نمی کردی چطورشد که این گونه گشتی.گفت: تازمانی که در صدارت بودم من درخت به آن بزرگی را نمی دیدم تا برسد به تو !!